۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

داستان ده کلمه ای

وبلاگ لی، دومین دوره مسابقه داستان های ده کلمه ای را فراخوان کرده است. علا قمندان می توانند برای شرکت به این آدرس سر بزنند.

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

مسجدی در اندونزی








در زندگی زخمهایی هست که ... اصلا ولش کن اگه بخوام خیلی خودمونی بگم کارهای خود آدم برای این که خود آدم رو دق بدن کافیه! اون از اون کتابخونه که هر بار می بینمش نمی دونم باید حرص بخورم یا ازش لذت ببرم (لینک)این هم از این مسجد که تو اندونزی ساخته شده (لینک) و باز هم مجبورم لذت دیدنش رو با احساسات دیگه تجربه کنم.احساساتی برخاسته از کمی ناسزا (بخوانید فحش های رکیک) به خود، که اگه می شه مسجد رو اینطوری طراحی کرد پس این هایی که ما طراحی کردیم چیه؟ مثلا این یکی (لینک). آخه آدم که نمی تونه همه چی رو گردن این و اون بندازه! آخه آدم ... این ... که تو ...واقعا فکر کردی...که ... ایه؟ پس ...چی؟.... هم شد ... ها؟ بابا این ... که دیگه .... نداره!...

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

سلام آقای شنبه زاده!

دوازده سال پیش بود یا کمی پیش تر، جشنواره های تابستانی جزیره کیش فرصتی بود برای گروه های موسیقی پاپ پایتخت تا برای اجرای برنامه بیایند با گروه کامل و تبلیغات و ... اما آن شب مرد جوانی تک و تنها در فضای باز کنار ساحل برنامه اجرا می کرد. کاری متفاوت از همه و البته ساده تر و بیاد ماندنی تر با سازی که بسیاری از تماشاچیان برای اولین بار آن را از نزدیک می دیدند: نی انبان.
چراغ های سالن شماره پنج Place des Arts که خاموش شد، دلشوره گرفتم. سالن تقریبا پر بود
. گروه سه نفره روی صحنه آمدند. نقیب شنبه زاده و حبیب مفتاح بوشهری پشت سازهای کوبه ای نشستند و سعید شنبه زاده پشت میکروفون آمد و به زبان فرانسه به حضار سلام کرد و اجرا یشان را شروع کرد.باورش سخت بود که بعد از گذشت این همه سال و تقریبا این طرف کره زمین دوباره صدای نی انبان شنبه زاده را می شنوم.
اجرا بی نقص بود و بسیار تاثیر گذار حتا برای غیر ایرانی هایی که در سالن بودند و ترکیبی بود از موسیقی های مختلف جنوب ایران شامل موسیقی کار، جشن، عزا و اعتراض. آن چه در کنار موسیقی برای من جذاب بود روش ارائه کارها بود که نشان می داد با یک گروه بین المللی طرف هستیم. شنبه زاده در فاصله بین هر دو قطعه به زبان فرانسه و فارسی در مورد سازها، ریشه تاریخی قطعه و معنی قسمت هایی از شعر توضیح می داد. البته این توضیحات گاهی با چاشنی طنز و توضیح وضعیت فعلی ایران و رویکرد حکومتی به مقوله فرهنگ همرا ه می شد و گاه از تماشاچی ها خواسته می شد تا با تکرار ترجیع بندها با گروه همراهی کنند. در آخر اجرا هم شنبه زاده سعی کرد با آنالیز صوتی "کل زدن" و آموزش آن به حضار به گفته خودش یک یادگاری برای آنها به جا بگذارد.
توزیع مناسب قطعات با تمپو های مختلف در طول اجرا، تکنوازی دیگر اعضای گروه (نقیب و حبیب) و نور پردازی مناسب طراحی شده برای هر قطعه، تماشاچی را از ابتدا تا انتها همراه نگه داشته بود. گروه شنبه زاده با وام گرفتن از یک منبع موسیقایی و فرهنگی غنی که در خانه خود درجه دو و فرعی حساب می شود، توانسته آن را حداقل در دنیا زنده نگه دارد.

* عنوان مطلب الهام گرفته شده از تابلوی "سلام آقای کوربه" اثر گوستاو کوربه نقاش قرن نوزدهم
منبع عکس

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

من یک "کاچاکچی" هستم


این که مدیری از یک استان "برخوردار" تر بیاید و در هرمزگان زمام اداره ای دولتی را در دست بگیرد چیز بی سابقه ای نیست اما به برکت گسترش عدالت، "دلسوزانی" از استان های محروم تر هم از این خوان گسترده بهره ها بردند.
- من دویست واحد مسکن مهر را در استان ... نظارت کرده ام، من مهندسان مشاور بزرگی مثل ... را آدم کرده ام...
خوشبختانه سه - چهار جلسه ای بیشتر در خدمت این عزیز برای دفاع از پروژه ای که داشتم، نبودم.

به نظر من برای فهمیدن نادرست بودن بعضی چیزها سواد آکادمیک زیادی لازم نیست، مثلا این که چون بندرعباس یک شهر ساحلی است پس یک مداد دستمان بگیریم و روی نقشه شهر یک خط به موازات لبه ساحل بکشیم که می خواهیم یک بلوار داشته باشیم! آن هم سرتاسری، از این طرف شهر تا آن طرف!

همکاری می گفت در جلسه ای با همان مدیر عزیز این موضوع را طرح کرده که جناب مهندس این بلوار شما ارتباط محله های ماهیگیر نشین را با دریا قطع کرده و عملا به زندگی آنها لطمه زده است و جواب:
- ماهیگیر؟ این ها که یک مشت قاچاقچی هستند...


کاچاکچی: قاچاقچی به گویش محلی

عکس: عبدالحسین رضوانی